علامه محمد اقبال لاهوری در سال ١٨٧٣ میلادی در شهر سیالکوت ایالت پنجاب هند به دنیا آمد. در لاهور تحصیل کرد و سپس در کمبریج و مونیخ به مطالعه در فلسفه و حقوق پرداخت. سپس به لاهور بازگشت و به وکالت مشغول شد.اقبال معتقد است که روح قرآن با تعلیمات یونانی سازگاری ندارد و بسیاری از گرفتاریها از اعتماد به یونانیها ناشی شده است. تشویق اقبال به بازگشت اسلام به صحنهٔ سیاست و ضدیت با تمدن غرب و رد دستاوردهای فرهنگی و علمی غرب از مسائلی است که مورد توجه و استقبال و گاه مورد انتقاد گروههایی از اندیشمندان است. وی به سال ١٩٣٨ میلادی بدرود حیات گفت. نخست وزیر پیشین پاکستان بی نظیر بوتو اندیشه های علامه اقبال لاهوری را همانند اندیشه حکیم ارد بزرگ می دانست و می گفت : ما با کشورهای منطقه و بخصوص ایران ، اساطیر ، فرهنگ و تاریخی مشترک داریم من هم همانند بزرگانی نظیر "اقبال لاهوری" و "ارد بزرگ" تمایل دارم کشورهای ما بر اساس فرهنگ و ریشه های مشترک هر روز بیشتر از پیش به هم نزدیک شوند .
علامه اقبال لاهوری , بینظیر بوتو , بی نظیر بوتو , بینظیر بوتو نخست وزیر پاکستان , حکیم ارد بزرگ برجسته ترین فیلسوف ایرانی , کتاب اقبال لاهوری , کتاب مشهور اقبال لاهوری , اقبال لاهوری , اندیشه های علامه اقبال لاهوری , کتاب مشهور اقبال لاهوری ,بزرگترین فیلسوف ایرانی حکیم ارد بزرگ , علامه اقبال , احیای تفکر از اقبال لاهوری , کتاب معروف اقبال لاهوری , سخنان معروف اقبال لاهورى , اقبال لاهوری , سید بهاالدین بلادی , کلیات علامه اقبال لاهوری , معلومات در باره اقبال لاهوری , محمد اقبال لاهوری , کتاب مشهور اقبال لاهوری , سوانح اقبال لاهوری , فلم بیانات الامه اقبال لاهوری , اردو.می.شاعر , عیقبال لهوری , اقبال به زبان انگلیسی , شعر های علامه اقبال لاهوری , دانلودکتاب علامه اقبال , علامه اقبال لاهوری اشعار , درباره علامه اقبال لاهوری , اقبال لاهوری و استقلال پلکستان , علامه اقبال و حزب مسلم لیگ , علامه اقبال لاهوری شعر , دوبیتی های اقبال لاهوری , اشعار زیبای علامه اقبال لاهوری , علامه اقبال لاحری , اقبال لاهوری خلق را , اردو شعر علامه اقبال , کتاب مشهور اقبال , حکیم ارد بزرگ ، دانلود کتاب اقبال لاهوری , علامه محمد اقبال لاهوری شاعر پاکستانی , لا.م.اقبال , در باره اقبال لاهوری , اشعار علامه اقبال لاهوری , علامه اقبال لاهوری در باره مولانا , درباره حکیم ارد بزرگ , علامه اقبال لاهوری , نام کتاب معروف اقبال لاهوری , کلیات اقبال لا هوری دانلود , نمونه کلام محمد اقبال لاهوری , تصاویر از سخنان حکیمانه از متفکران وشاعران , بزرگترین فیلسوف تاریخ حکیم ارد بزرگ, اشعار فارسی علامه اقبال لاهوری , اشعار علامه اقبال , علامه اقبال لاهوری , کتاب اقبال لاهوری , کتاب مشهور اقبال لاهوری , اقبال لاهوری , اندیشه های علامه اقبال لاهوری , کتاب مشهور اقبال لاهوری , علامه اقبال , احیای تفکر از اقبال لاهوری , کتاب معروف اقبال لاهوری , سخنان معروف اقبال لاهورى , اقبال لاهوری , سید بهاالدین بلادی , کلیات علامه اقبال لاهوری , معلومات در باره اقبال لاهوری , محمد اقبال لاهوری , کتاب مشهور اقبال لاهوری , سوانح اقبال لاهوری , فلم بیانات الامه اقبال لاهوری , دانلود کتاب اسرار خودی اقبال لاهوری , شمع شبستان رضا تعبر خواب ارود , اردو.می.شاعر , عیقبال لهوری , اقبال به زبان انگلیسی , شعر های علامه اقبال لاهوری , دانلودکتاب علامه اقبال , علامه اقبال لاهوری اشعار , درباره علامه اقبال لاهوری , اقبال لاهوری و استقلال پلکستان , علامه اقبال و حزب مسلم لیگ , علامه اقبال لاهوری شعر , دوبیتی های اقبال لاهوری , اشعار زیبای علامه اقبال لاهوری , علامه اقبال لاحری , اقبال لاهوری خلق را , اردو شعر علامه اقبال , کتاب مشهور اقبال , دانلود کتاب اقبال لاهوری , علامه محمد اقبال لاهوری شاعر پاکستانی , لا.م.اقبال , در باره اقبال لاهوری , اشعار علامه اقبال لاهوری , علامه اقبال لاهوری در باره مولانا , علامه اقبال لاهوری , نام کتاب معروف اقبال لاهوری , کلیات اقبال لا هوری دانلود , نمونه کلام محمد اقبال لاهوری , تصاویر از سخنان حکیمانه از متفکران وشاعران , اشعار فارسی علامه اقبال لاهوری , اشعار علامه اقبال , اندیشه های سیاسی و اجتماعی اقبال , تصاویر از اقبال لاهوری شاعر عرب , دانلود رایگان تحقیق درباره زندگینامه اقبال لاهوری , دانلود رایگان مقاله درباره اقبال لاهوری , معلومات درباره اقبال لاهوری , شعرهای اقبال لاهوری, اندیشه های سیاسی و اجتماعی اقبال , تصاویر از اقبال لاهوری شاعر عرب , دانلود رایگان تحقیق درباره زندگینامه اقبال لاهوری , دانلود رایگان مقاله درباره اقبال لاهوری , معلومات درباره اقبال لاهوری , شعرهای اقبال لاهوری ، اقبال لاهوری , علامه اقبال لاهوری , کتاب شعر فلسفی اقبال لاهوری , کتاب علامه اقبال لاهوری , نام مجموعه اشعار محمد اقبال لاهوری چه نام دارد؟ , شعر های اقبال لاهوری تصویری , معلومات درباره عباس محمودعقاد , اشعار اقبال لاهوری درباره شرقی ها و غربی ها , کتاب مشهور اقبال لاهوری , نام کتاب شعر فلسفی اقبال لاهوری , اقبال لاهوری کیست , معاومات کتاب جاوید نامه علامه اقبال , شعر های علامه اقبال لاهوری , عقل و عشق از منظر علامه اقبال لاهوری , شخصیت علامه اقبال لاهور , که لاهور اقبال , اشعار زیبا ی اقبال لاهوری درباره استقلال و آزادی , اشع8ار علامه اقبال لاهورید , شعر معروف اقبالل لاهوری , اقبال سوانع , به پیری می رســـــــــد خار بیابانولی گل چون جوان گردد، بمیـــرد , مکتب فکری اقبال لاهوری , چون رخت خویش بربستم اقبال لاهوری , شعر در باره وحدت و اتفاق از اقبال لاهوری , پیام های اقبال وعقا , علامت لاهوری اقبال به زبان فارسی است , کلیات اقبال لاهوری , نام کتاب فلسفی اقبال لاهوری , نام کتاب شعر فلسفی اقبال لاهوری , نام کتاب شعر فلسفی اقبال لاهوری چیست؟ , اثار اقبال لاهوری , اشعار علامه اقبال لاهوری , اشعاراقبال لاهوری , دانلود کتاب احیای فکر دینی در اسلام اقبال لاهوری , عکس نوشتهای کتاب کلیات اساطیر , اطلاعاتی درباره ی شاعران معروف پاکستان , علامه اقبال لاهوری در باره مولانا , دانلود کتابهای قدیمی مشهور اقبال لاهوری , اقبال لا هوری عارف هندی درباره سحر و سلوک چه می گوید , اقبال لاهوری : آنگونه بخوان که گویی , سخنانی از اقبال لاهوری , شعرهای معروف اقبال لاهوری , بهترین اشعار علامه اقبال لاهوری , علامه اقبال , خالق جاوید نامه کیست , علامه اقبال تصویر
علامه اقبال فرزند گرامی شرق
)امتیاز از پلخمری(
اقبال لاهوری، فیلسوف و متفکر نامدار و نواندیش ، در سال ١٨٧٣ میلادی در شهر سیالکوت از ایالت پنجاب هند به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی در رشتهی فلسفه در دانشگاه لاهور ثبتنام کرد و از محضر سر تامس آرنولد بهره برد. دورهی لیسانس این رشته را با احراز رتبهی اول در دانشگاه پنجاب به پایان رساند وبه استادی برگزیده شد. در همین حال، به فراگیری زبان پارسی و عربی روی آورد . در سال ١٩٠١ نخستین کتاب خود را در زمینهی اقتصاد به زبان اردو تالیف کرد. سپس به توصیهی سر تامس آرنولد برای ادامهی تحصیلات عازم اروپا شد و سه سال در آنجا به مطالعه و تحصیل پرداخت. در دانشگاه کمبریج در رشتهی فلسفه پذیرفته شد و در آنجا با مک تیگارت، از هگلگرایان سرشناس، ادوارد براون و رینولد نیکلسون، از مستشرقان بنام، آشنا شد.
پس از اخذ درجهی فلسفهی اخلاق از کمبریج وارد دانشگاه مونیخ در آلمان شد و رسالهی دکترای خود را با عنوان «سیر فلسفه » تدوین نمود. اقبال از میان متفکران غرب به آثار لاک، کانت، هگل، گوته، تولستوی، و از شرقیان به اشعار مولوی دلبستگی خاصی داشت .اقبال شیفتهی زبان و ادبیات پارسی بود و زبان پارسی را برای بیان آراء و افکار خود برگزیدوهمچنان اقبال عاشق دلباخته کابل وافغانان بود که اشعارزیادی درین دومورد سرود . اقبال به تدریج از یک شاعر وطنی به شاعری اسلامی-جهانی تحول یافت، تا جایی که به اعتقاد بسیاری از متفکران وی یکی از نخستین منادیان وحدت اسلامی به شمار میرود. اقبال در سالهای نخست بازگشت به هند، «اسرار خودی و رموز بیخودی» را منتشر کرد. این منظومهها به دست رینولد نیکلسون، استاد فلسفهی وی رسید. نیکلسون که از قبل استعداد وی را میشناخت به ترجمهی این منظومه به زبان انگلیسی اقدام نمود. بدین ترتیب اقبال پیش از آنکه در هندوستان شناخته شود، در انگلستان به شهرت و اعتبار رسید.
اقبال در ١٩٢٦ به عضویت مجلس قانونگذاری پنجاب انتخاب شد. منازعات و کشمکشهای متعدد میان مسلمانان و هندوها و عشق به آزادی وی را به شرکت در فعالیتهای سیاسی علاقهمند کرد تا اینکه در ١٩٣٠، در جلسهی سالیانهی حزب مسلم لیگ در احمدآباد، پیشنهاد تشکیل دولت پاکستان را مطرح نمود. با اینکه اقبال چندان زنده نماند که استقلال کشور پاکستان را در سال ١٩٤٧ ببیند، اما بهعنوان پدر معنوی پاکستان از احترام فراوانی برخوردار است و هر سال در روز تولد او که به «یوم اقبال» معروف است، جشنها و آیینهایی ویژه برگزار میشود.عشق و علاقهی وافر اقبال به سرزمین، تمدن و فرهنگ افغانستان در تمامی آثار و سرودههای وی هویداست، تا بدانجا که کابل را قلب آسیا گفت.
دوبیتی ها
سحر
در شاخسار بوستانی
چه
خوش میگفت مرغ نغمهخوانی
برآور هرچه اندر سینه
داری
سرودی، نغمهای، آهی، فغانی
سحر
میگفت بلبل باغبان را
در
این گِل جز نهال غم نگیرد
به
پیری میرسد
خار
بیابان
ولی
گُل چون جوان گردد بمیرد
چه
میپرسی میان سینه دل چیست؟
خرد
چون سوز پیدا کرد دل شد
دل
از ذوق تپش
دل
بود لیکن
چو
یک دم از تپش افتاد گِل شد
کنشت
و مسجد و بتخانه و دیر
جز
این مشت گلی پیدا نکردی!
ز
بند غیر نتوان
جز
به دل رَست
تو
ای غافل! دلی پیدا نکردی
همد م و بیگانه
ای
چو جان اندر وجود عالمی
جان
ما باشی و از ما میرمی
نغمه
از عود تو در ساز
حیات
موت در راه تو محسود حیات
باز،
تسکین دل ناشاد شو
باز
اندر سینهها آباد شو
باز از
ما خواه ننگ و نام را
پختهتر کن عاشقان خام را
از
تهیدستان رخ زیبا مپوش
عشق
سلمان و بلال ارزان فروش
کوه
آتشخیز کن این کاه را
ز آتش ما سوز غیرالله را
رشتهی
وحدت چو قوم از دست داد
صد گره بر روی کار ما فتاد
ما
پریشان در جهان چون اختریم
همدم و بیگانه از یکدیگریم
باز
این اوراق را شیرازه کن
باز آیین محبت تازه کن
باز
ما را بر همان خدمت گمار
کار
خود با عاشقان خود سپار
رهروان
را منزل تسلیم بخش
قوت ایمان ابراهیم بخش.
شاید شماری اندک از علاقهمندان بهادبیات منظوم پارسی بدانند که کتاب «جاویدنامه» اقبال لاهوری که در اصل بهزبان پارسی سروده شده، نزدیک بهنیم قرن پیش از این، در سال 1957 میلادی، بهزبان آلمانی ترجمه و در شهر مونیخ منتشر شده است. اما بیگُمان کمتر کسی میداند که هرمان هسه پیشگفتاری کوتاه بر ترجمه ی آلمانی این کتاب نگاشته است.«جاویدنامه» را آنِماری شیمل، اسلامشناس نامدار آلمانی، بهدو زبان ترجمه کرد: نخست بهزبان آلمانی و سپس بهزبان ترکی. پیشگفتار هرمان هسه بر ترجمه آلمانی شیمل از «جاویدنامه» کوتاه، اما جذاب و جاننواز است و شاید تنها اظهار نظر او دربار ادبیات پارسی. البته در نگاه اول این پرسش بهذهن خطور میکند که آشنایی هسه با آثار و افکار اقبال از چه طریق صورت گرفته و اصولاً چه چیز هسه را بهاقبال نزدیک کرده است. نخست آنکه میدانیم هسه بهادبیات و عرفان مشرقزمین آشنا بود و بهآن دلبستگی و گرایش داشت. بیگمان تأثیر عرفان و حکمت شرق را در دو کتابِ «سفر شرق» (Die Morgenlandfahrt) و «سیدارتا» (Siddhartha) بیش از دیگر آثارش میتوان دید.
افزون بر این هسه با فیلسوف آلمانی «رودُلف پانویتس» (Rudolf Pannwitz) که از طریق نوشتههای شیمل با آثار و افکار اقبال آشنا شده بود، دوستی و مکاتبه داشت. از سوی دیگر شیمل، در سال 1951 میلادی، با این فیلسوف آلمانی در سمپوزیومهایی که بههمت کارل گوستاو یونگ در «آسکونا»یِ سوئیس برگزار میشد طرح دوستی ریخته بود و با او نامهنگاری داشت. پانویتس پس از مطالعه اولین تحقیق شیمل درباره اقبال، بزرگترین ستایشگر این متفکر و شاعر مسلمان شده بود.
حال آنِماری شیمل که از دلبستگی هرمان هسه بهادبیات عرفانی شرق آگاه بود، پس از اتمام ترجمة «جاویدنامه» اقبال، از طریق دوست مشترکشان پانویتس، متن ترجمه کتاب «جاویدنامه» را پیش از انتشار برای هسه میفرستد و از او خواهش میکند که پیشگفتاری بر این کتاب بنویسد. ناگفته نگذارم که در آن زمان نه آنِماری شیمل در شرق معروفیت چندانی داشت و نه اقبال در غرب شناخته شده بود. از اینرو درخواست شیمل از هسه را میتوان بهحساب زیرکی این بانوی فرهیخته گذاشت که یکی از نخستین ترجمههای خود از ادبیات منظوم شرق را با پیشگفتار یکی از نامدارترین نویسندگان غرب و برنده جایزه نوبل آراست.بههر حال، حاصل کار متن کوتاهی است که از آن زمان تا کنون در سرآغاز تمام چاپهای ترجمة آلمانی کتاب «جاویدنامه» و نیز کتابی که شیمل دربارة زندگی و آثار اقبال نگاشته است، دیده میشود و ترجمه فارسی آن را در زیر میخوانید.
«اقبال لاهوری [یا اگر دقیقاً کلام هسه را بکار گیریم Sir Muhammad Iqbal] بهسه قلمرو معنوی تعلق دارد. آثار گرانسنگِ او نیز از سرچشمه این سه جهان معنوی سیراب میشوند: قلمرو معنوی هند، جهان روحانی و دنیای اندیشههای مغربزمین. مسلمانی برخاسته از سرزمین هند، آموخته قرآن، تعلیمدیده ودانتا و فرهیخته عرفان شرقی- اما سخت متأثر از پیچیدگی فلسفه غرب، و با برگسون و نیچه آشنا، ما را در عروج فزایندهای بهقلمرو معنوی خویش هدایت میکند.
اقبال عارف نیست، اما تقدیسشده مولای روم است. نه هگلگراست و نه پیرو برگسون، لیکن فیلسوفی نظری است. سرچشمه توانایی فکری او اما در جای دگر نهفته است؛ در دیانت و در ایمان او. اقبال دیندار است، دینداری که خود را وقف خدا کرده است. با این همه ایمان او کوتهبینانه و کودکانه نیست، سرتاسر متهورانه و مردانه است، آتشین است و پیکارگر؛ و پیکار او تنها در راه خدا نیست، بلکه مبارزهای برای این جهان نیز هست. زیرا ایمان اقبال ادعای فراگیری و جامعیت دارد و بیهیچ تردید، خواستِ آزادگی و آزاداندیشیِ دینی را نیز در بردارد. رؤیای او بشریتی است متحد، بهنام و در خدمت خدا.
در نگاه راهیان سفرِ معنوی بهمشرقزمین، گسترة دانش و فرهیختگی اقبال و شوق خیالپردازیِ پُرظرافت او همچون نبوغ مهم و مِهِین این اندیشمندِ توانا، جلوهگر نخواهد شد؛ بلکه قدرت عشق و نیروی خلاقیتِ شاعرانة اوست که تحسینبرانگیز است. مسافران این راه، او را بهخاطر آتشی که در سینه نهان دارد و بهخاطر جهانِ تصاویر شعرهایش گرامی خواهند داشت؛ و کتاب «جاویدنامه» او را چون «دیوان شرقی- غربی» دوست خواهند داشت».
اقبال با اندیشههای نو و انقلابی خود «آب در خوابگه مورچگان» ریخت، به امید آنکه شاید حرکت و تحولی در اقوام به خواب رفته پدید آورد . که تلاشهایش چندان بیحاصل نماند و امروز اندیشههای به جامانده از او که عمدتا در قالب شعر پارسی گنجانده شده، عاملی است برای هر انسانی، به خصوص انسان مسلمان تا در خویشتن خویش نظاره کند و کرامت خود را چنانکه بایسته است بازیابد . د ر سحرگاه نهم نوامبر 1877 میلادی که بانگ موذنان سیالکوت از فراز مأذنههای دور و نزدیک مسلمانان خفته را به عمل خیر فرا میخواند، محمداقبال لاهوری پای به هستی نهاد.
هنوز سیسالگی را پشت سرننهاده بود که آوازهاش تمامی شبهقاره را درنوردید و بعد افکار و آثارش چندان اعتبار و شهرت یافت که منتقدان و مترجمان ادبی بزرگ غرب نظیر نیکلسون و آربری که فقط منظومههای تراز اول زبان پارسی را ترجمه کرده اند مبادرت به ترجمه آنهاکردند . گرچه طی نزدیک به هفتاد سالی که از فقدان او میگذرد، مقالات و کتابها و رسالات متعددی درباره وی به رشته تحریر درآمده که تعداد آنها را بالغ بر 18هزار تخمین میزنند، ولی حقیقت این است که هنوز ابعاد شخصیت وی به درستی شناخته نشده است. او نیز همانند مقتدای خویش از همان زمان حیاتش «حسرت فهم درست» را میخورده، از همین روست که گفته است:
چون
رخت خویش بربستم از این خاک
همه
گفتند با ما آشنا بود
ولیکن کس ندانست
این
مسافر
چه
گفت و با که گفت و از کجا بود.
ظاهر قضیه این است که همه با او آشنایند، ولی کمتر کسی- حتی مدعی اقبالشناسی- میداند که او به حقیقت چه گفت، با که گفت و چه اندیشهها و خواستهایی در سر و دل داشت. این را زمانی میتوان دریافت که میبینیم غالب کسان از او به عنوان «روشنفکر دینی» نام میبرند، بیآنکه بدانند او «روشنفکر و دینی» بوده است. اکثر آنان که درباره او سخن میگویند، چنان تصورش میکنند که با ذهنیتشان سازگاری دارد. این ایراد بیشتر متوجه کسانی است که از او در مرتبه اول، شاعری منقبتگو در حد محتشم و میرانیس ساختهاند.
حال آنکه اقبال شخصیتی بوده است با ابعاد مختلف. او مردی فیلسوف، عارف، شاعر، اصلاح گر،مربی، جامعهشناس، سیاستمدار، حقوقدان، قرآن پژوهش، زباندان، تاریخدان و اسلامشناس با دیدگاههای مترقی و انقلابی بوده است .بنابراین وقتی برترین وجه شخصیت او در شاعری و مدیحهسرایی مطرح میشود، یعنی دریا را در حد برکهای دیدن،چرا چنین است؟ زیرا فهم افکار اقبال کاری خرد نیست و برای دستیابی به اعماق اندیشهاش باید از انوار آزاداندیشی و نوگرایی بهره جست تا بتوان از معابر خماندرخمش گذشت.
بحرم و از من کم آشوبی خطاست
آنکه در قعرم فروآید کجاست؟.
اقبال پژوهشی اگر نه به وسعت دانش و آگاهی و ذوق و شور و حال اقبال – که البته کاری است تقریبا ناممکن – ولی دست کم برای شناخت صحیح وی باید از فلسفه شرق و غرب، ازفرهنگ و تمدن غرب وشرق، از فرهنگ و تاریخ و ادب شرق، از دقایق و نکات حکمی و قرآنی، از بافتهای اجتماعی و سیاسی کشورهای اسلامی، از زیر و بمهای تاریخ سیاسی دنیای معاصر، از تاریخ اسلام، از دانش تجربی معاصر، از جامعهشناسی و روانشناسی نوین دارای آگاهی لازم باشد، ولی از آنجا که جمع آمدن همه این آگاهیها در یک شخص اگر نگوییم غیرممکن، لااقل بسیار دشوار است؛ بنابراین کمتر کسی است از اقبالشناسان که توانسته باشد او را خوب بشناسد و بشناساند.
از همین روست که فرزندش جاوید مینویسد:«اگر ادعا کنیم که آنچه تاکنون درباره اقبال نوشته شده در نمایاندن نظرات و افکارش توفیقی نداشته پر بی جا نگفتهایم... بیشتر مطالبی که درباره او به چاپ رسیده سطحی و ناچیز بوده... بیآن که بدانند او به واقع چه منظوری داشت...» به همین دلیل تاسفانگیز اکنون اقبال برای بسیاری از مردم ما ناشناخته مانده است.
حقیقت را اگر بخواهیم در دنیای معاصر اسلام کمتر متفکر فرهیخته و روشنفکر و آگاهی را مییابیم که همانند او شخصیتی استوار و ایمانی راسخ بر بنیاد آگاهیهای نوین داشته باشد. او در واقع شخصیتی است روشنفکر ودینی، نه یک روشنفکر دینی؛ زیرا ایمان را فدای روشنفکری و روشنفکری را قربانی ایمان نمیکند، سهم و نقش هر یک را در زندگی میداند و میداند که از هر یک به چه میزان باید در پیشبرد اهداف زندگی سود جست . او در عین حال که همیشه در ایمانش استوار بود، همه مکاتب عقیدتی و سیاسی را مورد مطالعه دقیق قرار دارد. اقبال دُرّ قیمتی لفظ دری را برای کسب روزی به کار نگرفت، سازمانهای دولتی انگلیس بهترین موقعیتهای شغلی را به وی پیشنهاد کردند، ولی خدمت به دولت استثمارگر را نپذیرفت. با قناعت تمام ساخت و کرامت انسانی خود را از دست نداد.
اقبال برای انسان آرمانی خود راههایی را عرضه میکند که پیسپردنشان نیاز به روحی مبارز، شکیبا، سختکوش و ژرفبینی دارد. بنابراین آنان که به تن آسانی و امور ظاهری خو گرفتهاند و پیرو فلسفه این نیز بگذرد هستند، میانهای با روح جدی، سختکوش و ستیزه جوی اقبال ندارند. بیجهت نیست که میگوید:
گرفتم این که شراب خودی بسی تلخ است
به
درد خویش نگر زهر ما به درمانکش.
برخی نیز از سرناآگاهی اقبال را اندیشمندی متعصب میدانند و این بدان سبب است که تفاوت میان «تعصب» و «عصبیت» را نمیدانند. اقبال در تعریف این دو اصطلاح میگوید: « عصبیت و تعصب هر یک مقولهای جدا از هم هستند، ریشه عصبیت حیاتی است، ولی ریشه تعصب نفسانی است. تعصب نوعی بیماری است که معالجهاش فقط به دست مربیان روحانی و تعالیم ایشان ممکن میشود، حال آن که عصبیت خاص زندگی است و پرورش و تربیت آن لازم و ضروری است. آیا میتوان متفکری را که برای فعالیت و پویایی چندان اهمیت قائل است که خلاقیت یا به تعبیر او «کار نادر»را حتی اگر گناه هم باشد، ثواب میداند، متعصب دانست؟
گر
از دست تو کار نادر آید
گناهی هم اگر باشد ثواب است .
کدام متعصب برای فکر و اندیشه چندان ارزش قائل است که گناه همراه با تعقل را به زهد و طاعت بیتعقل ترجیح بدهد؟ اقبال در یادداشتهایش مینویسد: «حداقل در یک مورد میتوان گفت که گناه برتر از زهد است، زیرا در گناه عاقل، تعقل وجود دارد که زهد فاقد آن است.» راستش را بخواهیم، داوریهای نادرستی که گاه در مورد اقبال صورت میگیرد به سبب فهم نادرست و عدم شناخت اندیشههای اوست.
از همینرو است که وصلههای گوناگون به او بستند و نامش را گذاشتند: نقد. جمعی گفتند مردی است شاعرپیشه با عقاید خشک دینی، گروهی گفتند، سیاستمداری بوده است با تفکرات پان اسلامی، برخی گفتند صوفی مسلکی بوده که خلق را در عصراتم و فضا، همچون بایزید و حلاج میخواسته، کسانی گفتند فیلسوفی است با افکاری به عاریت گرفته از متفکران پیشین و فلسفهای هم که به نام خودی عرضه کرده تقلیدی است از فیخته و نیچه و دیگران.
بعضیها او را جیرهخوار انگلیس دانستند، برخی او را حتی معاند پایهگذار مذهب جعفری معرفی کردند و نظرات خندهآور دیگری که خود ناقض یکدیگرند.بنابراین میبینیم که چهره واقعی او زیر انبوهی از تصورات نادرست پوشیده مانده و ارزشش مثل اکثر فرزانگان بزرگ جهان به درستی دانسته نشده است.
تردیدی نیست که بهترین طریق برای پی بردن به افکار و ذهنیت هر اندیشمندی، مراجعه به آثار و نوشتههای خود اوست. بیجهت نیست که سهروردی در «کلمه التصوف» میگوید، «قرآن را چنان بخوان که گویی به خود تو نازل شده» و اقبال در کتاب «بازسازی اندیشه دینی در اسلام» این نظر را مورد تایید قرار میدهد.
با ژرفاندیشی در آثار اقبال معلوم میشود که «اقوام» از خود رمیده شرق اسلامی برای بازیابی هویت و اعتلای پیشین خود نیاز به تامل در افکار و آراء وی در زمینههای گوناگون از جمله بازسازی اندیشه دینی، ارتباط بیواسطه خالق و مخلوق، دگراندیشی، رجوع به خودی خویش و پرورش آن و نوگرایی و تعامل با فرهنگ و مدنیت نوین جهانی دارند.
مجموع این نظریات که پس از وی به شدت مورد توجه نوگرایان دینی و مصلحان اجتماعی قرار گرفت و همان مفاهیم را به لفظ دیگری مطرح ساختند، موید ذهن والایی است که به زبان و فرهنگ پارسی عشق میورزید و 130 سال پیش، در دنیای اسلامی،چنان گلی دماغ پرور، روئیدن گرفت. اقبال به واقع یادآور این گفته بایزید است که «سالها بگذرد و گلی چون ما در ز مهریر جهان نروید.» البته هیچ زمستانی با یک گل بهار نمیشود و نیاز به روئیدن گلهای تازهای در کنار آن است؛ اما اینقدر هست که بتوان شمیم اش را به جان کشید.
منبع مورد استفاده : زندگی نامه اقبال .
هرمان هسه، یکی از نامدارترین نویسندگان قرن بیستم آلمان و سوئیس بود. |
هرمان هسه به ادبیات و حکمت مشرقزمین دلبستگی بسیار داشت. کتاب "سفر شرق" (Die Morgenlandfahrt) و به ویژه رمان "سیدارتا" (Siddhartha) که متأثر از ادبیات اسطوره ای سرزمین هند است، از مشهورترین آثار او بشمار میآیند. او که در سال ۱۹۱۱ میلادی به هند سفر کرد، به فلسفه و ادیان این سرزمین پهناور علاقه مند شد و گزارشی نیز از سفر خود با عنوان "از هند" در سال ۱۹۱۳ میلادی منتشر کرد.
در داستان "روبرت آگیون" و همچنین در رمان "سیدارتا"، تصاویری زیبا از زندگی برهمنان هندو را می توان دید. او بر این باور بود که "در اروپا و آسیا، جهانی ناپیدا و لایزال از ارزش های معنوی وجود دارد".
شاید شماری اندک از علاقه مندان به ادبیات منظوم فارسی بدانند که کتاب "جاویدنامه" اقبال لاهوری که در اصل به زبان فارسی سروده شده، نزدیک به نیم قرن پیش از این، در سال ۱۹۵۷ میلادی، به زبان آلمانی ترجمه و در شهر مونیخ منتشر شده است. ولی بی گمان کمتر کسی می داند که هرمان هسه پیشگفتاری کوتاه بر ترجمه آلمانی این کتاب نگاشته است.
"جاویدنامه" را آن ماری شیمل، اسلام شناس نامدار آلمانی، به دو زبان ترجمه کرد: نخست به زبان آلمانی و سپس به زبان ترکی. پیشگفتار هرمان هسه بر ترجمه آلمانی شیمل از "جاویدنامه"، کوتاه، اما جذاب و جان نواز است و شاید تنها اظهار نظر او دربار ادبیات فارسی باشد.
البته در نگاه اول این پرسش به ذهن خطور می کند که آشنایی هسه با آثار و افکار اقبال از چه طریق صورت گرفته و اصولا چه چیز هسه را به اقبال نزدیک کرده است. می دانیم هسه به ادبیات و عرفان مشرق زمین آشنا بود و به آن دلبستگی و گرایش داشت.
بی گمان تأثیر عرفان و حکمت شرق را در دو کتاب "سفر شرق" و "سیدارتا" بیش از دیگر آثارش می توان دید. افزون بر این هسه با فیلسوف آلمانی "رودلف پانویتس" (Rudolf Pannwitz) که از طریق نوشته های شیمل با آثار و افکار اقبال آشنا شده بود، دوستی و مکاتبه داشت. از سوی دیگر، شیمل در سال ۱۹۵۱ میلادی، با این فیلسوف آلمانی در سمپوزیوم هایی که به همت کارل گوستاو یونگ در "آسکونا" سوئیس ( منطقه ای در حوالی لوکارنو) برگزار می شد طرح دوستی ریخته بود و با او نامه نگاری داشت. پانویتس پس از مطالعه اولین تحقیق شیمل درباره اقبال، بزرگترین ستایشگر این متفکر و شاعر مسلمان شده بود.
پیشگفتار
هرمان هسه بر "جاویدنامه" محمد اقبال لاهوری به سه قلمرو معنوی تعلق
دارد: قلمرو معنوی هند، جهان روحانی اسلام و دنیای اندیشه های مغرب زمین |
آن ماری شیمل که از دلبستگی هرمان هسه به ادبیات عرفانی شرق آگاه بود، پس از اتمام ترجمه "جاویدنامه" اقبال، از طریق دوست مشترکشان پانویتس، متن ترجمه کتاب "جاویدنامه" را پیش از انتشار برای هسه می فرستد و از او خواهش می کند که پیشگفتاری بر این کتاب بنویسد. ناگفته نگذارم که در آن زمان نه آنماری شیمل در شرق معروفیت چندانی داشت و نه اقبال در غرب شناخته شده بود. از اینرو درخواست شیمل از هسه را می توان بهحساب زیرکی این بانوی فرهیخته گذاشت که یکی از نخستین ترجمه های خود از ادبیات منظوم شرق را با پیشگفتار یکی از نامدارترین نویسندگان غرب و برنده جایزه نوبل آراست.
به هر حال، حاصل کار متن کوتاهی است که از آن زمان تا کنون در سرآغاز تمام چاپ های ترجمة آلمانی کتاب "جاویدنامه" و نیز کتابی که شیمل درباره زندگی و آثار اقبال نگاشته است، دیده می شود و ترجمه فارسی آن را در زیر می خوانید.
پیشگفتار هرمان هسه بر "جاویدنامه"محمد اقبال لاهوری [یا اگر دقیقا کلام هسه را بکار گیریم Sir Muhammad Iqbal] به سه قلمرو معنوی تعلق دارد. آثار گرانسنگ او نیز از سرچشمه این سه جهان معنوی سیراب می شوند: قلمرو معنوی هند، جهان روحانی اسلام و دنیای اندیشه های مغرب زمین.
"مسلمانی برخاسته از سرزمین هند، آموخته قرآن، تعلیم دیده ودانا و فرهیخته عرفان ایرانی- عربی؛ اما سخت متأثر از پیچیدگی فلسفه غرب، و با برگسون و نیچه آشنا، ما را در عروج فزاینده ای به قلمرو معنوی خویش هدایت می کند.
اقبال عارف نیست، اما تقدیس شده مولای روم است. نه هگل گراست و نه پیرو برگسون، لیکن فیلسوفی نظری است. سرچشمه توانایی فکری او اما در جای دگر نهفته است؛ در دیانت و در ایمان او.
اقبال دیندار است، دینداری که خود را وقف خدا کرده است. با این همه ایمان او کوته بینانه و کودکانه نیست، سرتاسر متهورانه و مردانه است، آتشین است و پیکارگر؛ و پیکار او تنها در راه خدا نیست، بلکه مبارزه ای برای این جهان نیز هست.
زیرا ایمان اقبال ادعای فراگیری و جامعیت دارد و بی هیچ تردید، خواست آزادگی و آزاداندیشی دینی را نیز در بردارد. رویای او بشریتی است متحد، به نام و در خدمت خدا.
در نگاه راهیان سفر معنوی به مشرق زمین، گستره دانش و فرهیختگی اقبال و شوق خیالپردازی پرظرافت او همچون نبوغ مهم و مهین این اندیشمند توانا، جلوهگر نخواهد شد؛ بلکه قدرت عشق و نیروی خلاقیت عارفانه اوست که تحسین برانگیز است. مسافران این راه، او را به خاطر آتشی که در سینه نهان دارد و به خاطر جهان تصاویر شعرهایش گرامی خواهند داشت؛ و کتاب 'جاویدنامه' او را چون 'دیوان شرقی- غربی' دوست خواهند داشت."
در میان بزرگان اهل سنت کسانی که برای امام حسین (ع) احترام قائلند و قیام ایشان را می ستایند کم نیستند . مولوی را شاید بشود بزرگترین و مشهورترین عالم سنی مذهب دانست که امام حسین (ع) و قیام ایشان را ستوده است. در میان علمای سنی معاصر اقبال لاهوری شاعر پارسی گوی پاکستانی زیباتر از سایرین ایشان را مورد ستایش قرار داده است.